مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است که راحت دل رنجور بی قرار من است
به خواب خوش نرود چشم بخت من همه عمر گرش به خواب نبینم که در کنار من است
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد به جان مضایقه با دوستان نه کار من است
حقیقت آن که نه در خورد اوست جان عزیز ولیک در خور امکان و اقتدار من است
http://nakaman.net
اگر هزار غمست از جفای او بر دل هنوز بنده اویم که غمگسار من است
درون خلوت ما غیر در نمی گنجد برو، که هر که نه یار من است بار من است
ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است
وگر مراد تو این است بی مرادی من تفاوتی نکند چون مراد یار من است